زنگ اول ترکیب شدیم:// همون ادغام شدیم با معماریا فارسی هیچ کس انشا ننوشته بود کلا کل دهمیا خستن! اصن براشون مهم نی صفر بگیرن نگیرن! کار ندارن فعالیت ندارن؟ نمیدونم کلا دهمیا یک جورین:// بعد همه بلاها سر دهمیا اومده نداشتن معلم و. :) هیچی دیگه زنگ دوم شیمی سوم هم ورزش انعطاف امتحان گرفت 4 و 4.5 گرفتم.:// خوبه فکرشو نمیکردم مخصوصا بعد 3 ماه ورزش نرفتن.

 تو همین حال و هوا بودیم یهو یکی داد زد سوالا رفت تو نمازخ ونه یک چند نفرم دنبالش یکی گفت چه خبره؟ گفتم نمیدونم حتما سوالا چاپ شده! گفت نه فک کنم یکی سوالا رو داره:/ رفتیم دیدیم بعله سوالای پودمان لو رفته :) نصف سوالا البته.

ماکارونی خریدم چون ناهار نیورده بودم. بعد خیلی خوشحال بودم بچه ها بم گفتن خل شده با یک ماکارونی چه ذوقی کرده:// بعد رفتیم سر امتحان! دیدیم دقیقا همین سوالایی که لو رفته بود بود.:) ینی یکی هم فقط اونا رو خونده باشه یا تقلب نوشته باشه نمره قبولی رو گرفته:) بعد از امتحان هم رفتیم حیاط چون معلم نداشتیم و نهمیای امیرکبیر اومده بودند برای بازدید از هنرستان:( وای که چقدر دلم میخاست منم الان نهم بودم. به هر کی میگم میگه خاک تو سرت من الان دلم میخاست دوازدهم باشم راحت شم! 

بگو لای نهمیا کیو دیدیم! دهقانی! دهقانی یک دختریه که از من متنفر بود خب بعد عروسی کرد رفت:/ سوژه ی همه شده بود بعد اوایل بحث شد که طلاق گرفته.  کلا عروسی نمیکرد هم سوژه بود! هیچی دیگه. بهتره چیز بیشتری نگم.

زنگ خورد رفتیم تو راه میرزا اینا رو دیدیم میرزا دوست کلاس ششم  و هفت واقعا میرزا رو دوست دارم دلم خاست بغلشم کنم ولی نشد:( هیچی اونم یک کی پاپع . با اینکه دوسش دارم ولی واقعا دلم نمیخاد ببینمش چون اون موقع همش افسوس میخورم که چرا مدرسمو عوض کردم! با اینکه وقتی مدرسمو عوض کردم با دوستای الانم اشنا شدم ولی خب. به خاطر همین نمیخام ببینمش.

بعد یازده گرافیک رفته بودند اردو با طراحی و عکاسی

نم نم بارون اومد.

چرا من نمیتونم یکی مثل بقیه باشم؟ یکی مثل ایدا مثل حدیث مثل مریم چرا باید شبیه یکی مثل کوثر باشم! اگه از اول اینجوری بودم شاید اینقدر ناراحتم نمیکرد ناراحتم نمیکرد که اینجوریم و میگفتم خب! این مدل منه! همین جور که ایدا اینجوریه حدیث اینجوریه من اینجوریم. ولی مشکل همینه من از اول اینجوری نبودم که هستم هر چقدر هم بخام باش کنار بیام یا درستش کنم نمیتونم نمیییتونم و نمیخام, نمیخام هیچ وقت خودم رو با این خصوصیت قبول کنم.


نشستم وبلاگ خوندم برای اولین بار در تاریخ هنرستان!!! معلم طراحی تکلیف نداده! علم مناظر هم تکلیف نداشتیم(سر کلاس همشو انجام دادیم) و قراره دیر بریم مدرسه 9و نیم ده میریم سر کلاس و سخنران هم داریم! قشنگ نصفش پر و چهارشنبه هم قراره بریم اردو! یکشنبه هم که تاریخ هنر و خوشنویسی داریم هم تعطیل بود! یک هفته بدون هییییییییییچ درس تخصصی واااااای خدایااااااااا مرررررررررررسی :///

برای همین به جای سه شنبه امروز رفتم باشگاه دیر رفتم یک رب . پدر پامون رو در اورد.حرکات افت زدیم. با تمام وجودم تمرین کردما تو این یک هفته اینجوری تمرین نکرده بودم هر دفه پام یک چیزیش بود:) خوش گذشت تا حالا همچین حسی نداشتم یا شاید چون سه ماهه نرفتم یادم نمیاد همچین حسی رو!

بعد هم رفتیم عکس گرفتیم برای مدرسه و شناسنامه و دیپلم اینده ام:) شاید باورتون نشه ولی من هنوز واکسن نزدم خدااااا جون:)

بعد خیلی گشنم بود به مامان گفتم برام نون بربری دااااااغ داغ خرید:) تو راه داشتم میخوردم یهو گفت کالباس بخرم! ایا مامان خودتی؟! بعد هم رفتم ذغال فشرده خریدم و یک نون بربری دیگه .

جاتون خالی کالباس و خیارشورو گوجه و نون بربری:* خیلی چسبید جاتون خالی ولی اخرش دیگه حالم داشت به هم میخورد. D:


 

پ.ن : بابام داره میاد قرار بود هر ماه بش پول بدن ولی الان انگار فقط 5 میلیون به میدن یک بار تمام. خدایا نمیدونم مصلحتش چیه ولی خب بهمون میدادیش دیگه:/ نکنه جنبه ی پولدار شدن و خرید یک مداد رنگی پلی کروم 25 تومنی بدون دغدغه رو نداریم؟!

درسته بابام میگه هر چی میخای برات میخرم ولی خب انصاف داریم واقعا یک مداد رنگی 25 تومن الکی زیاد نی؟! بابام خب سر گنج که ننشسته! تو این وضع!


+ خداجون خب تو که قرار بود این هفته رو برامون بچینی زود تر اطلاع قبلی بمون میدادی دغدغه ذهنی رو همشو بریزیم دور

++ نه که خیلی دغدغه داشتم! اصن بدون دغدغه نشستم فیلم دیدم! وبلاگ خوندم و.

+++ استاد ناراحت بود میخندید رفتارش مثل همیشه بود ولی ته چهره اش ناراحت بود. نفهمیدم چرا! همینکه در همین حد چیز های ساده ای مثل اینو میتونم بفهمم برام زیاده در این وضعیتم! ایا کس دیگه ای هم متوجه شد؟ ایا من اشتباه گرفتم؟ نه مطمئنم اشتباه نکردم واقعا ناراحت بود! یک جوری بود.

++++ دیشب داشتم اهنگ گوش میدادم اعصابم خورد شد هدفونو کشیدم اخه همش میپیچید! کنده شد! نه میتونم فیلم ببینم نه اهنگ( گریه فراااوان!) اصن با همون یک گوش سالم و پیچ و تاب سیمش راضیم به خدا! بابا زود تر بیا یک هدفون بی سیم برام بخر لفطا:((


+++++ اون مرده رو دیدم دوباره اون روز برام تداعی شد که اگه اون روز میرفتم جلو ممکن بود چه بلایی سرم میومد و . و دوباره نفرتم نسبت به مردا . واقعا که قیافش نکره اس؟ خیلی اون کلمه رو یادم نمیاد! با این حال رفتم تو مغازه بام حرف زد و خودم زدم تو اون راه. نمیدونم چرا ولی حس کردم چشاش درخشید.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

از همه چیزو همه جا فایل های اورجینال سل یو مقالات مدیریت و حسابداری قصه ممدموزیک تــــارنــــا Jessica Chandru کادو سرا فرانسه