رفتم خونه ی بی بی بزرگ ینی خیلی بی بی بزرگیه دیگه:/ بی بی مامانم میشه فک کنم بعد اایمر داره گذشته رو یادشه ولی کوتاه مدتش .

 بعد ابجیام نبودند  هی میپرسید هر سه تا خواهرات عروسی کردند؟

 میگفتم نه یکی شون 

میگفت پس چرا نیومدن

 میگفتم با بابام رفتن

 گفت چند ساله ازدوج کرده

 گفتم نمیدونم! 

گفت بچه دار نشد؟ 

میگفتم نه

 بعد میگفت الله کریم و یک خاطره از مادر بزرگ و دایی بزرگم میگفت.  بعد میپرسید خونتون دوره؟ میگفتم تقریبا! بعد هم یک سکوت عجیب و قضیه سیده شدنش رو میگفت:) فک کنم این روال حدود 10 بار تکرار شد شاید بیشتر! 

مامانم و عمه هم اونور دارن با هم حرف میزنن منو با مامان بزرگ بزرگ ول کردن! 

بعد اومدم شیرنی بخورم یهو گفت نه نخور! من موندم بعد فهمیدم دارم با چپ میخورم( از نظر من خیلی خرافاتیه خب ولی مادر بزرگ بزرگ دیگه!) هیچی اومدم با دست راست بخورم تیکه هاش ریخت زمین نفهمیدم اول بعد گفت جمع کن له میشه نمیدونم یک چرت و پرت دیگه بعد گفت یک روز با دست چپ غذا بخوری 40 روز برکت میره!!

 اه! اینو بگم که اول اولش من بی قراری پا دارم پاهام داشت ت میدادم میگفت ت نده نمیدونم چی میشه. بعد اخر سر هم به ناخونام گیر داد گفت بلنده اب نمیره زیرش وضوت باطل میشه خدای نکرده نمازتم باطل میشه:/ بعد اخر سر داشتیم خدافظی میکردیم گفت چرا عبا نپوشیده این چیه خیلی زشته(چادر ملی پوشیده بودم) حالا با همین لحن تندی که نوشتم نگفتا ولی خب بعد من تو دلم گفتم من میخام چادرو بکنم بعد الان برم چادر عبا به اون سنگینی بپوشم؟! 

هیچی دیگه خوبه چادرمو نکنده بودم از شلوار همه چی ایراد میگرفت دیگه:) در کل خوش گذشت  

بعد هم کارت پستالمو تموم کردم و خرسم هنوز مونده خیلی سخته خدایی



عکس کارت پستالم که تمومش کردم ساعت نه شبه 


صفحه ی اول ننه سرماست بعد داخلش متنه اخرش عمو نوروزه :)) 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اخبار و اطلاعات گوناگون اهنگ جدید دانلود موزیک دانلود آهنگ شاد کلینیک دندانپزشکی نکو My idea and Project Joe معرفی کالا فروشگاهی آقای رایمون